سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به پسرش حسن فرمود : ] پسرکم چیزى از دنیا بجا منه چه آن را براى یکى از دو کس خواهى نهاد : یا مردى که آن را در طاعت خدا به کار برد پس به چیزى که تو بدان بدبخت شده‏اى نیکبخت شود ، و یا مردى که به نافرمانى خدا در آن کار کند و بدانچه تو براى او فراهم کرده‏اى بدبخت شود پس در آن نافرمانى او را یار باشى و هیچ یک از این دو در خور آن نبود که بر خود مقدمش دارى . [ و این گفتار به گونه‏اى دیگر روایت شده است که : ] اما بعد ، آنچه از دنیا در دست توست پیش از تو خداوندانى داشت و پس از تو به دیگرى رسد و تو فراهم آورنده‏اى که براى یکى از دو تن خواهى گذاشت : آن که گرد آورده تو را در طاعت خدا به کار برد پس او بدانچه تو بدبخت شده‏اى خوشبخت شود ، یا آن که آن را در نافرمانى خدا صرف کند پس تو بدانچه براى وى فراهم آورده‏اى بدبخت شوى و هیچ یک از این دو سزاوار نبود که بر خود مقدمش دارى و بر پشت خویش براى او بارى بردارى ، پس براى آن که رفته است آمرزش خدا را امید دار و براى آن که مانده روزى پروردگار . [نهج البلاغه]
مشخصات مدیروبلاگ
 
صمد[35]
با سلام خدمت شما دوست گرامی از اینکه به وبلاگ ما سر زدین کمال تشکر را دارم و با نظرات خود من را یاری فرمائید برای تبادل لینگ اول لینگ وبلاگ را در وبلاگ ویا وبسایت خود قرار داده و بعد در قسمت نظرات ما رو آگاه کنید و در اسرع وقت لینگ وبلاگ و یا وبسایت شما را در وبلاگ دلـــــــبرانه قرار خواهم داد و اگر دوست دارین مطالبتان در این وبلاگ قرار گیرد برای ما در قسمت نظرات به صورت خصوصی بفرستین تا با نام خودتون در اسرع وقت در وبلاگ قرار گیرد.

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

سلام عزیزم

تصمیم گرفتم برایت نامه ای بنویسم... برای توئی که همانندشکوه نفس آخر عمر دلچسبی وتوان بریدن از تو نیست...

با لبان خشکیده و بهم چسبیده خود ، به لبان چون غنچه های بهاری تو... به چشمان دریائی وغیر قابل توصیفت ، میخواهم بنویسم...

نمیدانم این چندمین نامه ایست که برایت مینویسم...چون هیچیک از نامه های قبلی را نه به زبان آورده ام و نه روی کاغذ...

 ولی میدانم که تمام لحظات و ثانیه ها را با قلم عشق بر لوح دل وباجوهر چشم ، سالهاست که مینویسم...تا کنون نوشته هایم را فقط خود خوانده ام... ولی برای یکبار هم شده میخواهم بنویسم تا تو بخوانی...

 وخدا کند که بخوانی...

عزیزم بخال خرمائی رنگ و ریز پشت دستت که نقطه های روی گلبرگ ارکیده را ماندسوگند ، که چشمانم هنوز به آن پنجره دوخته شده ، پنجره ای که تو در انتظار آمدنم بودی... ولبهای زیبایت که آیه های آسمانی را برای زود رسیدنم زمزمه میکرد...به نذر و نیاز وقربانی کردنت بلحاظ سلامت رسیدنم... چه روز باشکوهی بود آنروز...وآنروزی که ماهی کوچک سیاه را دیدی و افسوس داشتنش را خوردی... راستی عزیزم آن ماهی را خریدم تا باهربار باز وبسته شدن دهانش بگویم دوستت دارم و بادیدن پر وبالش طنازیت.. وپائین وبالا رفتنش در آب را امواج دریائی وجودت را یاد آورم...

خدا کند که نامه را بخوانی...

 من باز مینویسم اما.... خود مینویسم و خود خواهم خواند... ودر سکوت خود باقی خواهم بود... درحالی که با تمام وجود فریاد میزنم دوستت دارم...

 خدا کند که بخوانی...

 خدا کند که بخوانی...

فرزندان عزیزم ..نوه ها ... نتیجه ها... نبیره ها... ندیده ها نکنه بگین بابائی عاشق شده و سر پیری معرکه گیری ... نه عزیزان این نامه ای بود که عمو محسن قصه مون مث هرروز که آخر شب میرفت خونه تو همون کوچه عشق همیشگی پیداش کرد و همونطور دربسته داد بمن ... من هم چون اسمی روش نبود باز کردم ببینم چیه .. وقتی فهمیدم مجبور شدم بذارم تو وب که شاید صاحب نامه توی همین بچه های کلوب باشه و بخونه ... اما راستی راستی کاش طرف مقابل هرکی هست نامه رو بخونه... بقول بنده خدا .. خدا کند که بخواند...

 بنظرتون صاحب نامه ، نامه رو میخونه؟؟؟؟؟؟؟

دوست دارم نظر بدین....


88/2/22::: 10:30 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام به دوستان خوبم ولادت حضرت مهدی رو به همه ای دوستان خوبم تبریک میگم به امید موفقیت شما وظهور حضرت مهدی
+ سلام یک سری بهم بزنین
+ سلام
+ سلام وبلاگ دلبرانه بروز شد یک سری بزنین
+ سلام دوست من به ما هم یک سری بزنین خالی از لطف نیست .صمد
+ سلام عید نوروز رو به شما دوستان خوبم تبریک میگم انشاالله سال خوبی داشته باشید .صمد
اهنگ